پنج شنبه 92/12/8 8:50 ص

برای رد شدن از سیم خاردارها . . . نیاز به یک نفر داشتن تا روی سیم ها بخوابه . . .
تا بقیه بتونن از روش رد بشن . . . داوطلب زیاد بود . . .
قرعه انداختن ! افتاد به نام یه جوان . . . همه اعتراض کردن . . .
الا یه پیرمرد! گفت : چکار دارید بنامش افتاده دیگه! بچه ها از پیرمرد بدشون اومد . . .
دوباره قرعه انداختن . . .بازم افتاد به اسم اون جوان . . .
جوان بدون درنگ خودش رو به صورت انداخت روی سیم خاردار . . .
بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوان . . .
همه رفتند الا پیرمرد . . .
گفتن بیا . . . گفت نه . . . شما برید من باید وایسم بدن پسرم رو
ببرم برای مادرش . . . مادرش منتظره . . .
نوشته شده توسط : مرضیه علی بیگی بنی
مطلب بعدی :
آهنگ فلسطین
