پنج شنبه 92/12/8 8:50 ص

برای رد شدن از سیم خاردارها . . . نیاز به یک نفر داشتن تا روی سیم ها بخوابه . . .
تا بقیه بتونن از روش رد بشن . . . داوطلب زیاد بود . . .
قرعه انداختن ! افتاد به نام یه جوان . . . همه اعتراض کردن . . .
الا یه پیرمرد! گفت : چکار دارید بنامش افتاده دیگه! بچه ها از پیرمرد بدشون اومد . . .
دوباره قرعه انداختن . . .بازم افتاد به اسم اون جوان . . .
جوان بدون درنگ خودش رو به صورت انداخت روی سیم خاردار . . .
بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوان . . .
همه رفتند الا پیرمرد . . .
گفتن بیا . . . گفت نه . . . شما برید من باید وایسم بدن پسرم رو
ببرم برای مادرش . . . مادرش منتظره . . .
نوشته شده توسط : مرضیه علی بیگی بنی
پنج شنبه 92/12/1 6:4 ع
هر چقدر فکر کردم به نتیجه نرسیدم
شما بگید....چه تیتری می شه برا این عکس گذاشت


نوشته شده توسط : مرضیه علی بیگی بنی
پنج شنبه 92/12/1 6:4 ع
یه دختر آمریکــــایی بود که مسلمان شده بود
وقتی در مورد خطری که تهدیدش میکنه (بخاطر حجابش) سئوال کرد، بهش گفتند میتونی تقیه کنی و بخاطر حفظ جانت و امنیتت حجابت رو برداری، هیچ اشکالــــی هم نداره
گفت اگه بخاطر حجابم جونمو از دست بدم شهید حساب میشم ، گفتند آره ، گفت
حجابم رو بر نمیدارم ، و کیفشو برداشت و با لبخندی وارد شهر شد…
(یک دختر تازه مسلمان شده آمریکایی منبع :مجله خبرنامه تحلیلی آمریکا)

وقتی در مورد خطری که تهدیدش میکنه (بخاطر حجابش) سئوال کرد، بهش گفتند میتونی تقیه کنی و بخاطر حفظ جانت و امنیتت حجابت رو برداری، هیچ اشکالــــی هم نداره
گفت اگه بخاطر حجابم جونمو از دست بدم شهید حساب میشم ، گفتند آره ، گفت
حجابم رو بر نمیدارم ، و کیفشو برداشت و با لبخندی وارد شهر شد…
(یک دختر تازه مسلمان شده آمریکایی منبع :مجله خبرنامه تحلیلی آمریکا)
تاریخ : پنجشنبه 1 اسفند 1392 | 03:04 ب.ظ | نویس
نوشته شده توسط : مرضیه علی بیگی بنی
